سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























گیتار زندگی

آدم های ساده را دوست دارم...

 

همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند...

 

همان ها که برای همه لبخند دارند...

 

همان ها که همیشه هستند. برای همه هستند...

 

آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد...

 

               عمرشان کوتاه است.بس که هر کسی از راه می رسد یااز آنها سو استفاده می کند

 

یا زمینشان می زند یا درس ساده نبودن به آنها می دهد...

 

آدم های ساده را دوست دارم . چون بوی ناب "آدم" می دهند... 

 


نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 3:38 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

 

رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم
 تا دوست را به یاری نخوانیم،
برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند
طعم توفیق را می چشاند
و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن
و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن
و چه بدبختی آزاردهنده ای ست "تنها" خوشبخت بودن
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند
 یاد "تنهایی" را در سرت زنده میکند
"تنها" خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است
" تنها" بودن ، بودنی به نیمه است
و من برای نخستین بار در هستی ام رنج "تنهایی" را احساس کردم...
 

 

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست
 او جانشین همه نداشتنهاست
 نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است
 اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند
 و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد
 تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی
 ای پناهگاه ابدی
 تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی 

نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 3:25 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

                                      کـــاش مــی شـــد ســرزمـین عـشـق را 

درمــیان گــام هــا تقــسـیم کـــرد

کــاش مــی شــد بـــا نگــــاه شـــاپــــرک

عــشق را بـــر آســمان تفــهــیم کــرد

کــاش مــی شــد بــا دو چــشم عــاطــفه

قـلــب ســـرد آســـمان را نـــاز کـرد

کـــاش مــی شــد بــا پـری از بــرگ یــاس

تــا طـلوع سـرخ گــل پــرواز کـــرد

کــاش مـی شــد بـــا نــسیم شـــامگــاه

بــرگ زرد یـــاس هــا را رنــگ کــرد


نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 3:11 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

* * * * * * * * ** * * * * * * * * *

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

* * * * * * * * * * *


نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 3:10 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

پر معنی ترین کلمه" ما" است....آن را به کار ببر

عمیق ترین کلمه "عشق" است....به آن ارج بنه

بی رحم ترین کلمه"تنفر "است....از بین ببرش.

صبور ترین کلمه "انتظار" است....منتظرش باش.

بی ارزش ترین کلمه "انتقام" است...بگذار و بگذار.

سخت ترین کلمه"غیر ممکن" است...وجود ندا رد.

سرکش ترین کلمه"هوس" است ...با آن بازی نکن.

ناپایدار ترین کلمه"خشم" است...آن را فرو ببر.

سمی ترین کلمه"غرور" است...بشکنش.

لطیف ترین کلمه"لبخند" است...آن را حفظ کن.

رساترین کلمه"وفاداری" است...سر عهدت بمان.

زشت ترین کلمه"دورویی" است...یک رنگ باش.

ویرانگرترین کلمه"تمسخر" است...دوست داری با تو چنین کنند؟

ارزشمند ترین کلمه"بخشش" است...سعی خود را بکن.

سازنده ترین کلمه"صبر" است...برای داشتنش دعا کن.

تاریک ترین کلمه"نادانی" است...آن را با نور علم روشن کن.


نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 3:9 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم

که سالها به اجبار خواهیم خفت

 

ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکرکنم

تا این که در مسجد بشینم و به کفشهایم فکر کنم

می خواستم زندگی کنم راهم را بستند؟

ستایش کردم گفتند خرافات است ؟

عاشق شدم گفتند دروغ است ؟ 

گریستم گفتند بهانه است ؟

خندیدم گفتند دیوانه است؟

......

دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم !


نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 3:7 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم با خود فکر کرد و فکر کرد اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم خداوند به او داد اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم خداوند به او داد اگر ..... اگر ....... واگر اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم خداوند گفت باز هم بخواه گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم گفت بخواه که دوست بداری بخواه که دیگران را کمک کنی بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی و او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست در نگاه و لبخند دیگران حقیقت این است


نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 3:6 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

عشق یک جوشش کور است

 


و پیوندی از سر نابینایی،

 


دوست داشتن پیوندی خودآگاه واز روی بصیرت روشن و زلال.

 


عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،


دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد


دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.

عشق طوفانی و متلاطم است،


دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و سرشار از نجابت.

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست،

 


دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن

 

را از زمین میکند و با خود به قله ی بلند اشراق میبرد.

 


عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،

 


دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد.



عشق یک فریب بزرگ و قوی است ،


دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.

عشق در دریا غرق شدن است،


دوست داشتن در دریا شنا کردن.

عشق بینایی را میگیرد،


دوست داشتن بینایی میدهد.

عشق خشن است و شدید و ناپایدار،


دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.

عشق همواره با شک آلوده است،


دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.

ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،


از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.

عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،


دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد.

عشق تملک معشوق است،


دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،


دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد ومیخواهد که

همه ی دل ها آنچه را او از دوست


در خود دارد ،داشته باشند.

در عشق رقیب منفور است،


در دوست داشتن است که: "هواداران کویش را چو جان خویشتن

 

دارند" که حسد شاخصه ی عشق است


عشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند و همواره در اضطراب

 است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد


نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 3:3 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

یادت هست من نیز دلتنگ می شدم به دنبال شانه ای بودم .

یادت هست گفتی این شانه را برای رفع دلتنگیهات ، برای آرامش خیالت ، برای رفع خستگیهایت به تو می دم ..

مراقبش باش ، او از جنس گل و پروانه است ...؟؟

یادت هست ای بزرگ و مهربان شبی به تو گفتم ای خدای من :

من طاقت و تحمل به اشک نشستن آن دو چشم زیبا را ندارم .

 تمامی اشکهای دنیا را به من بده و چشمه اشکهای او را خشک گردان یادت هست ؟؟؟

تو به لبخندی گفتی ... خریدار اشکهای او من هستم قبل از چکیدن ، آنها را به آسمان می آورم .

گفتم من نمی گذارم بچکند ، اگر شده دانه دانه آنها را با بوسه می نوشم .

با لحنی جدی گفتی ، حسرت این کار را خواهی داشت .

ای خوب من :

یادت هست یک غروب هنگامی که خورشید به خون می نشست در میان های های گریه هایم از تو عاجزانه

خواستم ای قادر و توانا ... این همه سنگ بزرگ ، این راه پر از سنگلاخ انصاف نیست

و تو گفتی :

تاوان فراموش کاریت را می دهی و او نیز تاوان اشتباه تو را .

بارها گفته بودم از یکدیگر بپرهیزید این تاوان همان نافرمانیست ..

گفتم اگر چنین است پس این داغ عشق چیست که بر دلم گذاشتی ؟

در جوابم گفتی : تنها با این داغ و درد به سراغ من می آیی

در غیر این صورت در زمان امن و آرامش تو را با من کاری نیست .

گفتم این داغ بس نبود .. چرا او را از من گرفتی ؟؟ چرا ؟ او جوان بود و زیبا ، چرا ؟؟

گفتی .. صدایت را شنیدم . صدای او را هم شنیدم ..

هیچ می دانی هر گاه تو مرا صدا می زنی او نیز از آسمان

تو را صدا می زند و شاید ندانی صدایش چقدر زیباست . من صدای او را دوست می دارم .

پس محکوم هستی تا زمانی که در زمین زندگی می کنی صدایم کنی تا او نیز تو را صدا بزند .

خدایا یادت هست ..

گفتم من بی او مرده ام ؟؟

یادت هست ؟؟

دیگر صدا نمی کنم ... تا هیچ کس آن صدا را نشنود

آن غزل زیبای عشق را

                                                             به امید نگاهت

 


نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 3:2 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

 میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

                                       انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !

تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!

تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، شکنجه رو حی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛

هق هق شبونه ؛ افسردگی ، پشیمونی، بی خبری و دلواپسی و .... !

 برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد

و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد

 تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم

 از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم


نوشته شده در سه شنبه 90/6/1ساعت 2:58 عصر توسط معصومه نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak