از اشتیاقی که برای رسیدن به نهایت آرزوها داریم و بر اساس آن تلاش بی وقفهای را در مسیر پر فراز و نشیب زندگی بکار میبندیم تا آن را دریابیم الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ط: طاقت برای تحمل شکست امواج زندگی را با آغوش باز پذیرا باش ، حتی اگر تو را به قعر دریا ببرد . آن ماهی ای که بر سطح آب می بینی همیشه مرده است. عشق محبتی جاودانه در دست من و توست جلوه عشق لبخند است که هیچکس از بخشش ان فقیر نمی شود در آن لحظه که به شدت احساس تنهایی می کنید، مطمئن باشید که یکی برای دیدن شما لحظه شماری می کند
وقتی با خدا گل یا پوچ بازی میکنی، نترس! تو برنده ای، چون خدا همیشه دو دستش پُره زندگی آنقدر طولانی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت کاش همان کودکی بودیم که
دانستههای خود را از الفبای زندگی بنویسیم تا به خاطرمان باشد که عمری را صرف چه میکنیم.
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر بازدارنده ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
ذ: ذکر گویی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش کارها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های دردمند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امیدها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک
اگر آه بودی ترا نیمه شبها به لب میکشیدم
اگر مهر بودی به دنبال تو تا ابد میدویدم
اگر ماه بودی فروغ ترا همچو تاجی بسر مینشاندم
دریغا نه اشکی ، نه آهی ، نه مهری ، نه ماهی ، تو آن خود پرستی که پیمان شکستی
اگر زهر بودی ترا چون می ناب سر میکشیدم
اگر مرگ بودی شتابان بسوی تو پرمیکشیدم
اگر خاک بودی در آغوش سرد تو جان میگرفتم
اگر پاک بودی شبی پیکرت مقدس ببر میکشیدم
دریغا نه زهری ، نه مرگی ، نه خاکی ، نه پاکی ، تو آن خود پرستی که پیمان شکستی
اگر موج بودی چو طوفان به دنبال تو میدویدم
اگر اوج بودی چو خورشید آخر به تو می رسیدم
اگر ابر بودی همه عمر در سایه ات می نشستم
اگر جام بودی ز تو باده وصل سر می کشیدم
دریغا نه موجی ، نه اوجی ، نه ابری ، نه جامی ، تو آن خود پرستی که پیمان شکستی
حرفهایش را از نگاهش می توان
خواند، اما اکنون اگر فریاد هم
بزنیم کسی نمی فهمد و دل
خوش کرده ایم که سکوت کرده
ایم، سکوت پر بهتراز فریاد تو
خالی است! دنیا را ببین! بچه
بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان
می آید بچه بودیم دل دردها را به
صد ناله می گفتیم همه می
فهمیدند بزرگ شده ایم درد دل را
به هزار زبان می گوییم هیچ کس
نمی فهمد
Design By : Pichak |